داستان4
-اتفاق-
در باز بود و آنا داشت صورت جك پيدا شد.
-حتي حقش رو هم نداشتي آقاي دشفوط.جك دشفوط!
-چيرو؟آنا قبول كن...كه..كارش اشتباه بوده.......
-در اين صورت تو بايد يه زن باردار رو شكنجه ميكردي؟شرم آوره!
-ببين!اين موضوعيه بين من و هانا.....
-ببند دهنتو!من مشاور شهرم!طبق قانون شما 2راه داريد:
1-طلاق از هانا و پرداخت مخارجش
2-اقامت به تركيه وپرداخت 2برابر مهريه ي معين شده ي هانا
تفهيم شد آقا؟
-ب...له....
-خوبه.تا 25ماه.در ضمن جرمتون با .....با.......ولش كن!
وآنا از خانه خارج شد.
1/5ماه بعد----------------------------------------------
كودك هانا بدنيا اومده بود.........................ادامه دارد..................
نظرات شما عزیزان: