دو شنبه 26 خرداد 1393
ن : sara&sahar

اطلاعيه ي مهم!

دخترا چطور بود؟

از شماره ي 1بخونين نه 3!




دو شنبه 26 خرداد 1393
ن : sara&sahar

3

داگلاس بيچاره




دو شنبه 26 خرداد 1393
ن : sara&sahar

2

داستان 2

-غم بزرگ-

تينيا از ازدواج با ديويد خوشحال بود وراضي!{البته اكثرا آدما پشيمون ميشن!!!!}

اليندا وجرج كه 3سال بود ازدواج كرده بودندوبچه دار نمي شدند حالا به آرزويشان رسيده اند.اليندا 4ماهه

است.جرج از1سال پيش اسمي براي كودكش پيدا كرد.اگر دختر بود:اشلي واگر پسر بود:جيمز

درهر حال حالا ليدي جانسنمن وهاك نيز ازدواج كرده اندو1ماه نگذشته ليدي جانسمن حامله است.

سوزانا واريك كه در كاخ ماندندو2كودك به نام هاي ايميلي و آنسل دارند.

ولي يك اتفاق بد زندگي اهالي تندفيلد را كنفيكون كرد.مي پرسيد آن اتفاق تلخ چه بود؟بله از دست دادن يك

فرد مهم!ولي او كيست؟او جين دختر زيباي عمارت بود.در واقع اهميت او به دليل زيبايي اش نبود بلكه او در

يك مدرسه ي فقيرانه در شرق به كودكان فقيرومعلول درس مي داد واين سخت بود كه آن كودكان را براي

هميشه تنها بگذارد.بيچاره داگلاس وقتي ميفهميد كسي كه بااو عقد بوده روحش ميميرد.

همه سعي ميكردند در كاخ اين موضوع را از داگلاس 30ساله پنهان كنندولي سرانجام اوفهميد.به گوشه اي 

رفت حسابي با خدا صحبت كرد كه چرا جين؟چرا او؟

آنا كه در پشت داكلاس ايستاده بود به او گفت:داگلاس!مي تونم چندلحظه وقتتو بگيرم؟داگلاس گفت:

خدا جونمو ازم گرفت آنا!جين زندگي من بود.وآنا با مكث كفت:من مي فهمم...ولي داگلاس حرفشو قطع

كردوگفت:شنبه رفته بود خريد.3تا تيكه لباس براي آينده ي بچه ي نداشتمون خريدوبعد هم يه شال گردن

آبي براش بافت.تو بودي چجوري دوري عشقتو تا ابد تحمل ميكردي؟ها؟

آنا اشك هاي الماس مانندشو از روي گونه هاش پاك كردوگفت:ببين تو واقعا حق داري ولي بايد خودتو

سربلند از سختي هاي زندگي بيرون بياري.ببين روح جين اينجاس فقط جسمش رفته!اون هنوز كنارته!

مطمئن باش هميشه باتوئه!تو اونو نمي بيني ولي اون تورو خوب مي بينه!داگلاس!من يقين دارم كه مرگ

عزيزانمون نبايد مارو از ترقي بازداره ونذاره پيشرفت كنيم!الان جين منتظره كه تو بلند بشي وبه همه بگي

كه ميخواي زندگي كني!داگلاس به خودت بيا!انگار كه حرفاي آنا روي داگلاس اثر گذاشته بود.از آنا تشكر

كردو تا خوشبختي رفت.



جمعه 23 خرداد 1393
ن : sara&sahar

1

شروع داستان اول

عنوان:شروع آشنايي

سلن عرق روي پيشاني اش را جمع كرد و به دنبال چمدان ها رفت.آنا هم به اودر حمل چمدانها كمك كرد.

طبق دستور گارد سلطنتي خانواده ي آنها به سفر مي رفتند.اليزا خطاب به جين گفت:خوب نيست كه جايي

بشينيم وكمك نكنيم!سلن هم درپاسخ گفت:تو از كي گله ميكني؟بسه جنگاي مسخره!آنا هم باسكوت به

آنها طعنه مي زد.مادر هم داشت به درشكه چي سركوفت ميزد.جين داشت ماليات هاي سه سال پيش را

ميشمرد.سه دلار اضافه شده بود!مري كه دختر خاله ي آناوسلن بود گفت:خاله اليوت اين درشكه چي ي

بي چاره را زجر ميدهد!سان هم چشم غره اي به او رفت كه يعني دهنت را ببند!راستي آنا نگين تندفيلد بود.

الساي ساده پوش وارد تالار ميزباني شد ودست ديويدجوان را به آرامي گرفت.دستانش به نظر السا خيلي

گرم مي آمد.دكستر هم كه عاشق السا بود در دل حرص ميخورد.السا به ديويد گفت:السا بي نظير نيست؟

ديويد سرش را تكان دادوگفت:الساهم بي نقص است!السا از او جدا شد وبه بانو هاي

جوان.مري.ايميلياوركسي پيوست.دكستر به سوي ديويد رفت وبه اوگفت:اينقدر هيز نباش!ديويد به اوگفت:

نيستم ونخواهم بود!از همين رو جنگ بين آنها در گرفت.دكستر عصبي بود به همين خاطر ضربه ي محكمي

به پيشاني ديويد زد.واي!پيشاني او ميزبان خوني شد.به طوري كه همه ي دختران جواني كه آنجا بودند اورا

دوره كردند.تينيا دختر 17ساله ي عمارت به سوي ديويد دويدودر حالي كه پارچه اي را از درون پيراهنش

بيرون آورد وبا سطل آبي كه در دست داشت پيشاني اورا كاملا ضدعفوني كرد ودستمال را روي سرش

بست.مثل اينكه او بيهوش بود.سر ديويد تا مدت ها روي پاي تينيا بود.تينيا به ديويد به خواب رفته گفت:

مردجوان پاشو!هنوز اون پسره هيچه!وبعد پيشاني ديويد رابوسيد.همين كار او موجب بهوش آمدن ديويد 

شد.ديويد كم كم اراده اش را بدست آورد وسرش را بلند كرد.بعد تينيا همه چيزرا براي تعريف كردوگفت:

دكستر عادتشه!چون عاشق الساس عليهش تعصب نشون ميده.ديويد گفت:تو بايد تينيا باشي!نه؟

تينيا سرش را تكان داد و آنها لبان هم را بوسيدند.



چهار شنبه 21 خرداد 1393
ن : sara&sahar

سلنويولت-29سالهآنا-نگين عمارت.معشوقه ي برايان.

 

 

 




چهار شنبه 21 خرداد 1393
ن : sara&sahar

فيليپس:26ساله.ساكن در تندفيلد.عاشق استلاي 20ساله

.تام:21ساله.عاشق فلوراي 17ساله.

فرناندو:31ساله.عاشق اليزاي 27ساله.

چارلي:19ساله.عاشق ركسي 16ساله. 

داگلاس:29ساله.عاشق جين 20ساله.

جان:18ساله.عاشق شوركاناي خدمتكار 18ساله.

انجو:38ساله.عاشق مري 21ساله.

ويليام:30ساله.عاشق سلن22ساله.

دكستر:27ساله.عاشق الساي 19ساله.

و...

 

 

 




چهار شنبه 21 خرداد 1393
ن : sara&sahar

زوج هاي داستان:سارا و الكساندر

اليندا و جرج
اشلي و رابرت
آنا و برايان كه عاشق هم اند.
كيت و كريستين
مري و رايان

 

 

 

هانا و كوين
ليدي جانسمن و هاكبلوندي و جك

سوزانا و اريك

 

 




سه شنبه 20 خرداد 1393
ن : sara&sahar




سه شنبه 20 خرداد 1393
ن : sara&sahar

از سمت راست به چپ.هلن.سلن




سه شنبه 20 خرداد 1393
ن : sara&sahar

آشنايي با سن و...ساكنان امارت:آني.17ساله.معشوقه ي جان

 




سه شنبه 20 خرداد 1393
ن : sara&sahar

123

آشنايي باشخصيت ها:استلا

فلورااليزامري

جينآناالسا

ساندافيليپستام

جانويليامانجو

داگلاسدكسترايميلياركسيديويد

كريستينشوركاناتينياآنيكامنوسيه




یک شنبه 11 خرداد 1393
ن : sara&sahar

اسامي شخصيت ها:

آدل - ويكتوريا - اليندا - آنا- اليزا - پاتريشيا - جين - ساندا - آلمانا - المان

ساشا - ايميليانا - ايميلي - هوندا - مري - ماريا - هلن - هلنا - رز - هانا-

الكس - برايان - استفان - ديويد -جك - مك - جان - ويليام - تام - هانس -

مستر جيواس - آقاي آندرون - فيليپس - مستر اينگرام - آقاي وبستر و...




شنبه 10 خرداد 1393
ن : sara&sahar

بچه هاراستشو بخواين من وسارا داستان هاي پر رمزوراز مينويسيم.

توي وبمون هم مينويسيم ولي نه كامل.چون خيلي طول ميكشه.




شنبه 10 خرداد 1393
ن : sara&sahar

سلام!من وسارا تاسيس كنندگان اين وب جيگريم!

 

 





تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان الين ها-رازي ناگفته... و آدرس elinsstory.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.